در برهوت

من در برهوت تنها نیستم..برهوت با من است

در برهوت

من در برهوت تنها نیستم..برهوت با من است

من بعد از او...

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۹ فروردين ۹۶، ۰۰:۴۷ - مهندس بیکار
    هممم....
  • ۱۸ خرداد ۹۵، ۱۰:۱۴ - ❤منتـــظر المهدی 313❤
    قطعا...

- جای خاصی میرین؟


+ می خوام همینجوری پرسه بزنم


- منم همین کارو میخوام بکنم به نظرت حیف نیست هر دو تای ما جدا از هم پرسه بزنیم؟


+ آدم فقط تنهایی پرسه میزنه .. اگه دو نفر باشن همیشه یه جایی میرن ..



آلفرد_هیچکاک


نام کتاب :سرگیجه

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۳
سکوت ...

مدتهاست که دلم گرفته

حالم خوب نمیشه

میدونم نمیشه

باید راهی به شادی باز کنم

وگرنه میپوسم

میگندم



+

خدا که اهمیتی نمیده

ولی

شما

همینجوری الکی

برام

دعا کنید

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۲
سکوت ...


بوی یلدا را میشنوی؟


انتهای خیابان آذر...


هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ...    قراری طولانی به بلندای یک شب....


شب عشق بازی برگ و برف...



پاییز چمدان به دست ایستاده ....


عزم رفتن دارد....


..آسمان بغض میکند ...میبارد...



خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست


 ..دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ....



آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد ..دستی تکان میدهد ......


قدمی برمیدارد سنگین و سرد


کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز... و....تمام میشود ...


 پاییز ای آبستن روزهای عاشقی


 ...رفتنت به خیر ..


سفرت بی خطر...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۹:۵۸
سکوت ...

در مسیر باد ایستاده ای؟!


از عطر تو سرمست شدم





در مسیر باد بمان تا بوى مهربانیت تسخیر کند این شهر پر از بیهودگى را...



ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــــــــــــــــــــــــــــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ .... ﻭﺍﺩﺍﺭﻡ ﻣــــــــــﯽ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ...

... ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻓﮑﺮ ﻧـــــــــــــــــــــﮑﻨﻢ ....ﺟﺰ ﺗـــــــــــــــــــــــــﻮ !....

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۵
سکوت ...

اصلا یه جوری_َم

دلم بدجور گرفته

نمیدونم چی شدم

میدونم از چی دلگیرم اما نمیدونم چرا الان هوایی شدم

من که خوب بودم

من که میدونم نمیشه 

چرا امید دارم در این همه نا امیدی نمیدونم



+

بی خیال خودم هم نفهمیدم چی نوشتم

فقط میدونم دلم گرفته

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۰۱:۰۳
سکوت ...

💝متن زیبا نوشته خانوم سیمین بهبهانی شاعر بزرگ درمورد زن و دختر💝


باید باکره باشى، باید پاک باشى!


براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها دریده اند !


چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است ، دین است


قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند


اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز مردان ساخته

اند!!



من زنم ...


با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست



که زرق و برقش شخصیتم باشد


من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو


میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی


قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند


دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم


دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است


به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی


دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی


و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی


تمام حرف هایت عوض میشود


دردم می آید نمی فهمی


تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است


حیف که ناموس برای تو .... است نه تفکر


حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است


من محتاج درک شدن نیستم / دردم می آید خر فرض شوم


دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری


و هر بار که آزادیم را محدود میکنی


میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است


نسل تو هم که اصلا مسول خرابی هایش نبود


میدانی ؟


دلم از مادر هایمان میگیرد


بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده


خیانت نمیکردند .. نه برای اینکه از زندگی راضی بودند


نه ...خیانت هم شهامت میخواست ... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت


جایش النگو داد ...


مادرم از خدا میترسد ... از لقمه ی حرام میترسد ... از همه چیز میترسد


تو هم که خوب میدانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است


دردم می آید ... این را هم بخوانی میگویی اغراق است


ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد


باز هم همین را میگویی


ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری ؟؟


دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ...


و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانند ....


مادرت اگر روزی جرات پیدا کرد ازش بپرس


از س.ک.س با پدر راضی بود ؟؟؟


بیچاره سرخ می شود ... و جوابش را ...


باور کن به خودش هم نمی دهد ...........


دردم می آید


از این همه بی کسی دردم می آید 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۲:۳۳
سکوت ...

شبی که بارون شدیدی می بارید،

" پرویز شاپور " از " احمد شاملو " پرسید : چرا اینقدر عجله داری؟! 

شاملو گفت : می ترسم به آخرین اتوبوس نرسم. 

شاپور گفت : من می رسونمت .

شاملو پرسید : مگه ماشین داری؟ 

شاپور گفت. : نه، اما چتر دارم! 



" دوست واقعی کسی است که یاری رسان شما باشد حتی اگر دقیقا انچه شما می خواهید را نداشته باشد . "

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۴
سکوت ...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۰۷:۴۳
سکوت ...

دﻟﺘﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩ؟

ﺭﺳﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﻻﻝ

ﻧﯿﻔﺘﺪ

ﻧﺸﮑﻨﺪ

ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧـــﺪﻫﺪ؟

ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺯﺣﻤﺖﺗﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ

دﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﮐﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ

ﺩﻟﺘـــﻨﮕﯽ ﺭﺍ

فقط ﺣﻮﺍﺱﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ

جــــﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺟﺎﻥ

ﺩﻟﺘــــﻨﮕﯽﺍﻡ

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۴ ، ۱۲:۱۲
سکوت ...

ساعت ۰۰:۳۵


رفتم  حیاط 


شیلنگ رو برداشتم تاباغچه ها رو آبیاری کنم


دلم بارون خواست

از اون بارون های ساختگی بچگی


و آهنگ عروسک ستار

که توی سرم زنگ می زد؛

                                        تو فقط عروسکی..!


باغچه ها پر از آب شدند و من هنوز بارون نخورده م


آب رو به درختان و گلهای باغچه پاشیدم

تمام حیاط پر شد از عطر

عطر نارنج وسط حیاط

عطر پرتقال ها

عطر یاس و عطر گس  ِ نخل

عطر رزها

عطر نسترن

عطر بوته فلفل وسط حیاط

-همه رو همیشه به راحتی میشه تشخیص داد


این عطرها که توی حیاط میپیچه مستم میکنه

اما

ٔ........امشب


شیلنگ آب رو طوری گرفتم که بارون  ِ ساختگی، خودم رو هم خیس کنه

بارون

بارون

بارونی که شور  ِجوونی رو در من زنده میکرد

حال و هوای بچگی رو


خیس شدم

اما

مست نه


حالم خرابتر از اینه که با نم  ِ روی برگها و بارون  ِتند و شتابزده مست و سرخوش بشم



    ساقی

             امشب خرابم


               بریز ۲  --  ۳پیک بیشتر


   

+ +

ساقیا ته استکان هایت نمیگیرد مرا


لطف کن از دور بعدی پیک لیوانی بریز


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۱:۲۲
سکوت ...