باران بوسه ات را
رگبار وش طلب طلب
هرم تنت گدازان
سوزد مرا عجب عجب
گیسوی مشک بیزت
شلال وش رها رها
وان غمز چشم آتش ت
کشته مرا خدا خدا
پابر زمین منه مها
چشم و دلم کفَت کَفَت
گسترده ام سی سال جان
بر مَقدَمِ رهت رهت
باران بوسه ات را
رگبار وش طلب طلب
هرم تنت گدازان
سوزد مرا عجب عجب
گیسوی مشک بیزت
شلال وش رها رها
وان غمز چشم آتش ت
کشته مرا خدا خدا
پابر زمین منه مها
چشم و دلم کفَت کَفَت
گسترده ام سی سال جان
بر مَقدَمِ رهت رهت
ببوس مرا...
مرا
یک نقطه ام
که با تمام قدقامت صفر گونه ام
در برابر بارگاه تو
ایستاده ام
ای شکوه ناب بلند
ای فراز فراز فراز
ابرهای رحمت بارشت
را
ببار ببار
بس تشنه ام
مدام..........
دستان سپید بلندم
روی شب گونم سیاه
دلم پر امید..
به مهر توست ...
در آغوشم گیر
با دستان بلند کهکشانیت
خدای مهر زلال و روان
ببوس مرا
میوه ممنوعه
دامن من بود
و
اتش
نشسته بر لبهای من
سرخ و داغ
تو
اما
همه مرا
از باران بچین
اغوش میگسترانم
برای آرزو ی با تو بودن
و
می بارم از اسمان رسوایی
وقتی تورا
هر شب\" ماه\" میسرایم
مرا بچین
وقت بارش خیالم
میدانستی
میوه ممنوعه سرنوشت همه اسمانی هاست
پس مرا بچین
ای \" ماه \"
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بی هوده می خوانید . ــ
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بی هوده گی نیست
چرا که عشق
حرفی بی هوده نیست .
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر ِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست ؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است .
احمد شاملو
مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد