درست نمیشه مگر اینکه...
سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ق.ظ
یه دختری بودم
خیلی شلوغ
اهل برو و بیا
توی خونه پر از آرایش و لاک
همیشه به مهمونی
همیشه به خرید
همیشه به کار
پر از شور
او که اومد
شور و شوقم بیشتر شد
اما برو و بیا کمتر
خرید و کار هم کمتر
آخه فقط میخواستم با او باشم
اصلا زندگی یه رنگ دیگه داشت
قشنگ بود
او که رفت
یه دختری به اون شلوغی
تبدیل شد به
یه دختری همیشه گوشه ی اتاق روی تخت
+
هیچکس نفهمید چی شد که سکوت شدم
++
هیچکس هم نمیتونه سکوت رو به صدا برگردونه
مگر اینکه..
پ.ن:
باگریه می نویسم
از خواب
با گریه پا شدم
دستم هنوز
در گردن بلند تو آویخته ست
و عطر گیسوان سیاه تو با لبم
آمیخته ست
دیدار شد میسر و با گریه پا شدم
۹۴/۰۵/۲۷
دنبال میشید :)